سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

89/3/31
4:40 ع

 

 

 

 

آموزش سرایش موسیقی (خودآموز سلفژ)

آموزش سرایش موسیقی (خودآموز سلفژ)

 به شیوه ی گفتاری - شنیداری - دیداری: مشتمل بر ریتم خوانی - صداخوانی - دیکته موسیقی: همراه با نوار کاست یا CD
پدیدآورنده: مرتضی سرآبادانی
ناشر: چندگاه - 06 آذر، 1385

قیمت: 40000 ریال

خرید از یار دانا

خرید از رهام


  

89/1/1
12:56 ص

 

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار
گذشته
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
هزار اینه جاری ست
هزار اینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
زمین تهی دست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

استاد محمد رضا شفیعی کدکنی،کتاب در کوچه باغ های نیشابور، دیباچه.


  

88/12/27
11:3 ع

دانلود برنامه WIDI Recognition System Pro v3.0

با این برنامه می توانید آهنگ هایتان را به فرمت MIDI در بیاورید.

پ.ن: کرک دار است فایلمان!


  

88/12/1
10:32 ع

 

 

 

آیا چرا باید؟

رویت به یک گوشه ،به یک دیوار

یک تاریکی بیکار

همواره با اجبار

ای داد...در آوار

پوشیده باشد!

آیا چرا ؟ دستان پیرچنگی ام

با جرم همدستی تو،

همواره در سانسور باشد

آیا چرا ؟

هنگام رامش او

باید که پشتش رو به من باشد

آیا چرا؟ این گونه بودن هستنش باشد، کسی از ما،

با تنبلی های شباروزی ، تحجر ها!

مسئول ف@ی@ل@ت@ر@ ها!

یک راه را بر می گزیند همچنان،ها ها!

راه قشنگ بستن راها!

آیا کجای دین اسلامی

رخساره ی سازی، رامشگری نامی

از موجبات فسق ایران است!؟

آیا چرا باید؟ اگر یک از هزاری سوی بد مایل شود/آید!

آن گه هزار و یک به بند مصلحت بندنده فرماید!

آیا چرا؟ رامشگری را آن چنان خوارش کشیده است آن نگارنده

عمال اطرابش کشیده است آن نگارنده!(1)

مطرب به معنا رامش است و اصطلاحاتا"

برچسب گشته روی هر کس که نوازنده!

آیا چرا؟هر دم_همیشه

در دو راهِ گفتن و ناگفتن این حرف های راست

کلّه ی ما را رو به سوانسوراست!؟

آیا چرا این جعبه ی جادو

در نشانی دادن از این رنگ و آن هم بو

این قدر آزاد است

در یک نمونه : منقل و وافو ...(2)

چون بازتاب چهره ی یک {ساز} فاسد نیست؟!

آیا چرا این جعبه ی جادو

این جعبه ی رسمی

و ایرانی

همچون و همچنین در پی ایجاد فرهنگه؟

کدامین انحرافی لابلای زخمه و چنگه؟

بگو جانم، بدانم راز این پرده!؟

1.عمله جات طرب: نام نوازندگان در دوره ی قاجار خصوصا.

2.ما دوست نداریم بگوییم!

خاستگاه نگاره ی تار: آپلود شده در سایت نت آهنگش را می دانم!


88/12/1
10:24 ع

 

 

آیا می توانم خودم سازم را بخرم؟جایی می شناسید؟

پیشنهاد می کنم اگر می خواهید آموزشگاه بروید به استادتان بسپارید و اگر می خواهید نزد خودتان یاد بگیرید، به کسی بسپارید که با ساز آشنایی داشته باشد!

جایی را نمی شناسم!

آیا من می توانم نزد خودم ساز یاد بگیرم؟

پاسخ از شماست!

در زمانه ای که نه اینترنت، نه برنامه های یارانه ایِ رایانه ای،نه سازمان های فراوان ساخت و پخش موسیقی، نه تلویزیون و رادیو، نه یک دانه مجله ی موسیقی،نه کتابی و نه صنعت چاپی و نه...ای که اینک به آن گذشته می گوییم، موسیقیدانان برجسته ای به وجود آمده اند.دورترینی که می شناسم :کلودیو مونته وردی در دوره ی باروک که موسیقی را نزد خود فراگرفت.در دنیای امروز آسان تر نشده؟ این همه رسانه، همه این رسانه، رسانه این همه!

خواستن توانستن است!

اگر بخواهید، راهش را پیدا می کنید، پیش می روید، می توانید!

استاد خوبی برای من می شناسید؟

استاد خوب/میانه/عالی/بد همه جورش رو داریم.متاسفانه من نه تنها در تهران که در شهرستان ها هم نمایندگی فعال نمی شناسم.بنده خودم نزد خود یاد می گیرم.اما با نگاهی به دوره ای که دارای استاد بوده ام، برایتان چند ویژگی استادی می نویسم.

ویژگیهای یک استاد آرمانی از دید بنده!

متعادل باشند.

بردبار باشند.

بیشتر وقت کلاس را به نواختن خودشان نگذرانند.

به شیوه ی درستِ ایستادن، ساز دست گرفتن،آرشه دست گرفتن وکشیدن، تنفس، باری آن چه در کتاب 6درس ویولن یهودی منوهین آمده بسیار بها بدهند.

به ضرب زدن بسیار بها بدهند.

همواره سرایش موسیقی(سلفژ) را کار کنند.

اهل پژوهش باشند، دانششان به روز باشد.

روی هیچ سبکی تعصب نداشته باشند!

به آموزش درست شاگرد بسیار بها بدهند.

تئوری موسیقی ایرانی و جهانی روز را بسیار خوب و روشن برای شاگرد بگویند.

پیش از نام نویسی می تونید این ها رو از استادتون بپرسید، خیلی خوبه اگر آرمان هاتون رو با ما در میان بگذارید!

چگونه می توانم سازم را کوک کنم؟

هر چه بیفتد خرکش می زنند، وای به روزی که بیفتدخرک!

بستگی به خودتان دارد و اندازه ی بردباری و تیز بینی شما پیشنهاد می کنم:

بسیار دقت کنید وآرام پیش بروید.

باید مترو_تیونر به کار ببرید.

همواره چشم به خرک باشید هنگام چرخاندن گوشی با دست خرک را نگه دارید.

با بخش تیونرِ مترو_تیونر ببینیدهر سیم چه صدایی می دهد.

نمونه: فاصله تا نُت دلخواه را اندازه می گیریم، نمونه:سیم1/صدای دو می دهد/صدای می را می خواهیم/ بسیار آرام می آغازیم نم نمک بدون فشار زیاد روی سیم جلو می رویم، با هر بار چرخاندن گوشی یک مضراب بر سیم می زنیم و در تیونر می بینیم که روی چه نتی است و تا کجا مانده، به نت دلخواه که رسیدیم، صدای درست=چراغ سبز تیونر.

دوباره پیشنهاد می شود که بسیار آرام و با تیز بینی جلو بروید،آرام...

پاینده باشید!


88/10/9
5:18 ع

 

گفتگو از ایرج نظافتی -  مهرماه 1383

*استاد در کجا به‌دنیا آمده‌و متولد چه‌سالی‌هستید و چگونه‌پا به‌وادی‌موسیقی‌نهاده‌اید!

**بنده‌در سال‌1324 در شهر کرمانشاه‌به‌دنیا آمدم‌، چون‌شغل‌پدرم‌کارمند بود به‌ایلام‌منتقل‌شد که‌تا کلاس‌پنجم‌ابتدایی‌در شهر ایلام‌بودیم‌. در مورد اینکه‌من‌از کی‌کار موسیقی‌را شروع‌کرده‌ام‌دقیقا مشخص‌نیست.یعنی‌مادرم‌می‌گوید که‌در حدود 3 ساله‌ بودم‌که‌همسایه‌مان‌رادیو داشت‌و وقتی‌که‌از رادیو موسیقی‌پخش‌می‌شد من‌سریعا به‌در منزل‌آنها می‌رفته‌و موسیقی‌را کاملا گوش‌می‌دادم‌و می‌توان‌گفت‌که‌از همان‌زمان‌ها عشق‌به‌موسیقی‌در وجود من بوده است.

*آیا گرایش‌شما به‌سمت‌موسیقی‌موروثی‌نبود؟

**نخیر، هیچ‌کدام‌از اقوام‌نزدیک‌یا دور ما با موسیقی‌سر و کار نداشتند و هیچ‌گونه‌ابزار موسیقی‌نیز در دسترسم‌نبود. به‌یاد دارم‌که‌در همان‌دوران‌کودکی‌یا نوجوانی‌ چند بشقاب‌و کاسه‌را کنار هم‌می‌چیدم‌و با قاشق‌روی‌آنها می‌زده‌و صدایی‌از آن‌بیرون‌می‌آوردم‌، بعدها یک‌تخته‌چوبی‌روی‌آن‌را سیم‌می‌کشیدم‌و برای‌شل‌و سفت‌کردن‌سیمها سکه‌های‌5 شاهی‌و ده‌شاهی‌و یک‌قرانی‌زیر سیمها می‌گذاشتم‌تا سفت‌شود و یک‌صدایی‌بدهد. بعد از آن‌یک‌فلوت‌پلاستیکی‌اسباب‌بازی‌خریدم‌و شروع‌به‌فلوت‌زدن‌کردم‌و گاهی‌وقت‌ها با همان‌فلوت‌مارش‌می‌زدم‌و بچه‌ها رژه‌می‌رفتند.

*پس‌اولین‌باری‌که‌شما ساز به‌دست‌گرفتید در شهر ایلام‌بود؟

**بله‌به‌جرات‌می‌توانم‌بگویم‌که‌برای‌اولین‌بار تنها کسی‌بودم‌که‌در ایلام‌ساز می‌زدم‌، چون‌ایلام‌در آن‌زمان‌یک‌شهر کوچک‌و بن‌بست‌بود. در سال‌1337 برادرم‌یک‌سنتور خریده‌بود که‌نتوانست‌با آن‌کار کند، من‌سنتور را از او گرفته‌و شروع‌به‌تمرین‌کردم‌ولی‌کوک‌های‌آن‌را نمی‌شناختم‌که‌در این‌میان‌از خوش‌شانسی‌ ما یک‌همسایه‌داشتیم‌که‌تهرانی‌بود و این‌عشق‌و علاقه‌مرا به‌موسیقی‌دریافت‌،

یک‌روز به‌پدرم‌گفت‌: این‌بچه‌را به‌منزل‌ما بفرست‌که‌با او موسیقی‌کار کنم‌. خلاصه‌من‌به‌منزل‌آنها رفتم‌و ایشان‌ساز مرا کوک‌کرد و خودش‌هم‌ویولن‌می‌زد و آن‌زمان‌در ایلام‌تقریبا با سنتور زدن‌آشنا شدم‌،

سپس‌تعدادی‌از اقوام‌ما که‌این‌موضوع‌را دیدند به‌پدرم‌معترض‌شده‌و تذکر دادند که‌شما سید هستید و درست‌نیست‌پسر شما ساز بزند و گناه‌دارد و... که‌پدرم‌هم‌بعضی‌وقتها تحت‌تاثیر قرار می‌گرفت‌و مرا سرزنش‌می‌کرد ولی‌گوش‌من‌بدهکار این‌حرفها نبود و کار خودم‌را می‌کردم‌.

*چه‌زمانی‌به‌کرمانشاه‌آمدید؟

**کلاس‌ششم‌به‌کرمانشاه‌آمدیم‌. در همان‌سال‌که‌تعطیلات‌تابستان‌بود یکی‌از دوستان‌پدرم‌او را تشویق‌کرد و گفت‌: حیف‌است‌که‌فرزند شما استعداد و علاقه‌به‌موسیقی‌دارد اما ساز مورد علاقه‌خود را ندارد و حسابی‌پدرم‌را در این‌زمینه‌تشویق‌کرد، پدرم‌هم‌که‌اول‌برج‌و تازه‌حقوق‌گرفته‌بود،

مرا به‌مغازه‌یی‌به‌نام‌گلبهار در چهارراه‌اجاق‌کرمانشاه‌برد که‌این‌مغازه‌تمام‌سازهای‌ویولن‌را مستقیما از تهران‌وارد می‌کرد و پدرم‌یک‌ویولن‌به‌قیمت‌هفتاد تومان‌برای‌من‌خرید

و شاید باور نکنید که‌این‌ساز سال‌های‌سال‌همراه‌من‌بود و با آن‌تمام‌آهنگ‌های‌حسن‌زیرک‌و دیگران‌را در رادیو کرمانشاه‌اجرا می‌کردم‌.

*در این‌راه‌موسیقی‌شاگرد چه‌کسانی‌بودید؟

**من‌شاگرد هیچ‌کس‌نبوده‌ام‌،

در همان‌زمان‌که‌ویولن‌خریدم‌14 ساله‌ بودم‌

و معلمی‌در کرمانشاه‌جهت‌تدریس‌این‌ساز وجود نداشت‌

فقط‌شخصی‌بود که‌شیوه‌درست‌گرفتن‌ویولن‌را برایم‌توضیح‌داد و گفت‌ماهی‌15 تومان‌شهریه‌می‌گیرم‌و به‌تو آموزش‌می‌دهم‌،

من‌هم‌این‌موضوع‌را به‌پدرم‌گفتم‌که‌شدیدا عصبانی‌شدند و با یک‌چوب‌آنقدر مرا کتک‌زد و بعد ویولن‌را از من‌گرفت‌و مخفی‌کرد و گفت‌ساز را خریدی‌حالا می‌خواهی‌ماهی‌15 تومان‌هم‌شهریه‌بدهی‌،

خلاصه‌با پادرمیانی‌و اصرار مادرم‌ساز را بعد از چند روز به‌من‌داد و در کل‌استاد من‌فقط‌ کنجکاوی‌چشم‌و گوش‌من‌بود.

در این‌راه‌تنها الگوی‌کاری‌و انگیزه‌اصلی‌من‌ در نوازندگی‌ویولن‌و الگوی‌اصلی‌ام‌آقای‌پرویز یاحقی‌بودند

و بیشتر ساز ایشان‌را می‌شنیدم‌.

ضمنا مطالعه‌تعدادی‌از کتاب‌های‌مربوط‌به‌موسیقی‌نیز بود.

در کلاس‌هفتم‌به‌سنندج‌رفتم‌و چند برنامه‌آنجا اجرا کردم‌، سپس‌در رادیو سنندج‌ارکستری‌بود به‌سرپرستی‌مرحوم‌حسن‌ کامکار که‌حدود یک‌سال‌با آن‌ارکستر همکاری‌کردم‌در سال‌1339 از سنندج‌ به‌کرمانشاه‌آمده‌و همکاری‌خود را با رادیو کرمانشاه‌آغاز کردم‌که‌آهنگ‌های‌متعددی‌از موسیقی‌کردی‌با صدای‌مرحوم‌ابراهیم‌خوشنوا، زنده‌یاد حسن‌زیرک‌، مرتضی‌تندرو و خیلی‌های‌دیگر اجرا و ضبط‌کردیم‌که‌احتمالا در آرشیو رادیو کرمانشاه‌موجود است‌.

*از خاطرات‌اردوهای‌رامسر بگویید؟

**بنده‌در همان‌سالی‌که‌با رادیو کرمانشاه‌همکاری‌کردم‌دقیقا سه‌سال‌بود که‌ویولن‌می‌زدم‌

و در رشته‌ویولن‌به‌اردوی‌رامسر رفتم‌که‌در این‌اردو نوازندگان‌سازهای‌مختلف‌از سراسر کشور حضور داشتند که‌بنده‌در رشته‌ویولن‌در بین‌تمام‌استان‌ها مقام‌اول‌ را کسب‌کردم‌،

سال‌بعد اعلام‌شد کسانی‌که‌سال‌قبل‌در رشته‌خود مقام‌کسب‌کرده‌اند امسال‌نمی‌توانند شرکت‌کنند،

من‌هم‌خیلی‌دوست‌داشتم‌که‌به‌این‌اردوها بروم‌و دریا را ببینم‌و چون‌پدرم‌کارمند بود و اصلا اهل‌دریا رفتن‌و مسافرت‌نبود، سال‌دوم‌در رشته‌سنتور شرکت‌کرده‌ و باز به‌اردوی‌رامسر رفتم‌و در مسابقات‌نفر دوم‌ در رشته‌سنتور شدم

‌، سال‌بعد هم‌که‌دوباره‌همان‌قانون‌پابرجا بود من‌در رشته‌نقاشی‌و آبرنگ‌ شرکت‌کرده‌و مجددا در این‌رشته‌نفر دوم‌ سراسر استان‌ها شدم‌،

سال‌بعد هم‌در رشته‌تار شرکت‌کردم‌اما این‌بار آقای‌محمدرضا لطفی‌رقیب‌من‌در تار بودند با این‌امتیاز که‌من‌نت‌و تئوری‌موسیقی‌را می‌دانستم‌و مثلا از بیست‌امتیاز من‌سیزده‌شدم‌و آقای‌لطفی‌ده‌که‌این‌بی‌انصافی‌بود چون‌ایشان‌نوازنده‌حرفه‌یی‌تار بودند و من‌هم‌فقط‌به‌قصد دیدن‌دریا و تفریح‌شرکت‌کرده‌بودم‌که‌خلاصه‌آقای‌لطفی‌اول‌شدند

و بعد از آن‌زمان‌به‌تهران‌آمده‌و در کنکور سراسری‌دانشگاه‌هنرهای‌زیبا در رشته‌موسیقی‌شرکت‌کرده‌و نفر سوم‌ شدم‌.

*چطور شد که‌به‌ساخت‌موسیقی‌متن‌فیلم‌روی‌آوردید؟

**ساخت‌موسیقی‌متن‌فیلم‌هم‌یک‌نوع‌خودباوری‌یا گستاخی‌من‌در این‌عرصه‌بود، زمانی‌که‌در تهران‌دانشجو بودم‌به‌عنوان‌نوازنده‌در ارکسترها فعالیت‌داشتم‌که‌برحسب‌تصادف‌فیلم‌درشکه‌چی‌ به‌کارگردانی‌آقای‌نصرت‌الله‌کریمی‌ یک‌ترانه‌یی‌داشت‌به‌نام‌دوستت‌دارم‌که‌من‌هم‌جزو ارکستر آن‌، بودم‌.

آقای‌کریمی‌که‌آنجا بودند و نوازندگی‌بچه‌های‌ارکستر را می‌دیدند نگاهی‌به‌من‌کرد ودید که‌خیلی‌قوی‌تر و با جرات‌بیشتری‌نسبت‌به‌بقیه‌ساز می‌زنم‌، به‌من‌گفت‌: شما می‌توانید موسیقی‌فیلم‌بنویسید و بسازید، که‌گفتن‌این‌جمله‌برای‌ایشان‌یک‌ریسک‌بود و برای‌من‌یک‌شانس‌.

من‌هم‌نه‌گفتم‌نه‌، نه‌گفتم‌آره‌می‌توانم‌. و موسیقی‌فیلم‌هم‌به‌شکلی‌است‌که‌باید برای‌کل‌ارکستر نت‌بنویسی‌ و من‌هیچ‌گونه‌آشنایی‌با سازهای‌مختلف‌نداشتم‌و از بچه‌ها می‌پرسیدم‌ که‌مثلا آقا شما که‌نوازنده‌کنترباس‌هستی‌سیم‌اول‌و دوم‌آن‌چیست‌، وسعتش‌چقدر است‌و خلاصه‌سر از تمام‌سازها درآوردم‌و همین‌آهنگ‌(دوستت‌دارم‌) تم‌آن‌را گرفتم‌و به‌شکل‌های‌مختلف‌بسط‌دادم‌و این‌شد اولین‌موسیقی‌فیلمی‌که‌من‌ساختم‌وبعد از آن‌به‌شکرانه‌ این‌قضیه‌چون‌پولی‌نداشتم‌که‌شکرانه‌بدهم‌، به‌بانک‌خون‌رفته‌و خون‌اهدا کردم‌ و پس‌از آن‌در حدود 56 موسیقی‌متن‌فیلم‌نوشته‌و ساختم‌مثل‌فیم‌دادار اثر ایرج‌قادری‌، جایزه‌، خانه‌عنکبوت‌، حماسه‌مهران‌، گل‌ها و گلوله‌ها و مدرک‌جرم‌...

*شما که‌در حال‌حاضر از اساتید موسیقی‌محسوب‌می‌شوید چه‌نوع‌موسیقی‌را می‌شنوید؟

**اولا بنده‌از اساتید موسیقی‌نیستم‌بلکه‌یکی‌از اعضای‌کوچک‌موسیقی‌ایران‌هستم‌و شاید متاسفانه‌یا خوشبختانه‌به‌ندرت‌موسیقی‌گوش‌می‌کنم‌، یعنی‌دیگر اشباع‌شده‌ام‌ولی‌اگر هم‌گوش‌کنم‌فقط‌موسیقی‌بدون‌کلام‌و یا آثار آقای‌پرویز یاحقی‌یا سه‌تار مرحوم‌عبادی‌، تار جلیل‌شهنازی‌و یا صدای‌آقای‌محمودی‌خوانساری‌، ولی‌از خواننده‌های‌جدید مطلقا صدای‌هیچ‌کدام‌را گوش‌نمی‌کنم‌.

*رشد چشمگیر موسیقی‌پاپ‌در کشورمان‌را چگونه‌ارزیابی‌می‌کنید و آیا رشد موسیقی‌سنتی‌را به‌انزوا نکشانده‌است‌؟

**در مورد جمله‌اول‌که‌فرمودید رشد چشمگیر موسیقی‌پاپ‌، باید عرض‌کنم‌که‌ما نمی‌توانیم‌بگوییم‌موسیقی‌پاپ‌رشد کرده‌یعنی‌اگر مقایسه‌کنیم‌با آهنگ‌هایی‌که‌با شعر مثلا آقای‌ایرج‌جنتی‌عطایی‌یا اردلان‌سرفراز همراه‌بوده‌و آهنگ‌ها و تنظیم‌های‌آنها، قابل‌قیاس‌با الان‌نیست‌، خواننده‌های‌امروز می‌خواهند تقلید خوانندگان‌قبل‌از انقلاب‌را درآورند که‌این‌تشابه‌صدایی‌را بطور کاملا آشکاری‌شاهد هستیم‌که‌به‌نظر من‌هیچ‌گونه‌پیشرفت‌نکرده‌ولی‌موسیقی‌پاپ‌طرفداران‌زیادی‌پیدا کرده‌، به‌شکلی‌که‌اگر به‌یک‌کنسرت‌پاپ‌بروید می‌بینید که‌سالن‌آن‌مملو از جمعیت‌است‌که‌قابل‌قیاس‌با سالن‌های‌موسیقی‌سنتی‌نیست‌، ودلیل‌آن‌هم‌این‌است‌که‌این‌نوع‌موسیقی‌خاص‌جوان‌ها است‌و قشر اکثریت‌هم‌جوان‌ها هستند که‌موسیقی‌پرتحرکی‌می‌خواهند که‌در آنها ایجاد هیجان‌می‌کند و این‌خاصیت‌در موسیقی‌پاپ‌نهفته‌است‌و نه‌تنها در ایران‌بلکه‌در تمام‌دنیا موسیقی‌پاپ‌وجود دارد و چیزی‌نیست‌که‌بگوییم‌به‌موسیقی‌سنتی‌لطمه‌زده‌، چون‌این‌هم‌یک‌سبک‌موسیقی‌در قالب‌امروزی‌و جوان‌پسند است‌. مثلا یک‌شخص‌50 یا 60 ساله‌قطعا علاقه‌یی‌به‌این‌نوع‌موسیقی‌ندارد، به‌همین‌دلیل‌است‌که‌موسیقی‌سنتی‌در نزد برخی‌جوان‌ها مهجور باقی‌مانده‌از طرفی‌هم‌اگر دقیقا بررسی‌کنیم‌امروز گرایش‌به‌فراگیری‌کلاس‌های‌موسیقی‌سنتی‌را جوان‌ها تشکیل‌می‌دهند که‌در رشته‌های‌کمانچه‌، تار، سه‌تار، سنتور و... کار می‌کنند و این‌گرایش‌فراوان‌به‌آموزش‌ موسیقی‌سنتی‌هم‌شاید یک‌بخش‌آن‌مختص‌به‌زندگی‌آپارتمانی‌امروز باشد یعنی‌اگر شما در آپارتمان‌سه‌تار یا تار تمرین‌کنید مزاحم‌کسی‌نمی‌شوید ولی‌اگر بخواهید جاز بزنید یا گیتار برقی‌، جای‌خاصی‌می‌خواهد و آپارتمان‌جای‌این‌کارها نیست‌.

*آیا این‌سخن‌درست‌است‌که‌می‌گویند نوازندگی‌ساز ویولن‌خیلی‌مشکل‌است‌؟

**در اینکه‌ویولن‌ساز مشکلی‌است‌شکی‌نیست‌، چون‌در ویولن‌پرده‌بندی‌نداریم‌و در دسته‌ساز مثل‌تار یا سه‌تار پرده‌وجود ندارد مثلا در تار یا سه‌تار یا پیانو شما هر نت‌که‌بزنید خارج‌نیست‌و عینا همان‌نت‌به‌شما جواب‌می‌دهد ولی‌در ویولن‌به‌علت‌عدم‌وجود پرده‌بندی‌کافی‌است‌که‌یک‌میلیمتر پایین‌یا بالا بزنید که‌سریعا از بازگویی‌نت‌مورد نظر خارج‌می‌شود.

به‌نظر من‌هر سازی‌یادگیری‌آن‌زیاد سخت‌نیست‌بلکه‌خوب‌زدن‌مهم‌است‌اما ویولن‌شروع‌آن‌بسیار سخت‌است‌چون‌یک‌ساز چموشی‌است‌که‌براحتی‌به‌شما سواری‌نمی‌دهد و صبر و حوصله‌و پشتکار و علاقه‌در این‌راه‌شرط‌مهم‌و لازم‌است‌اما وقتی‌که‌درست‌راه‌افتاد آن‌وقت‌است‌که‌می‌بینیم‌ویولن‌سلطان‌ارکستر است‌.

*جایگاه‌موسیقی‌ایران‌در سطح‌جهانی‌را چگونه‌بررسی‌می‌کنید و آیا اصولا موسیقی‌ما در خارج‌از مرزها شنوندگانی‌غیرایرانی‌دارد؟

**خیلی‌کم‌و یا یک‌گروه‌خاصی‌که‌مثلا محقق‌هستند و به‌صورت‌کنجکاوی‌می‌آیند و گوش‌می‌کنند. به‌نظر من‌یکی‌از دلایلش‌وجود ربع‌پرده‌در موسیقی‌ایرانی‌است‌، چون‌در موسیقی‌غربی‌فقط‌پرده‌و نیم‌پرده‌هست‌اما موسیقی‌ایرانی‌ربع‌پرده‌دارد که‌این‌برای‌ذائقه‌آنها ناآشناست‌و از طرفی‌زمینه‌شناسایی‌موسیقی‌ایرانی‌بخوبی‌فراهم‌نشده‌و اگر هم‌کاری‌صورت‌گرفته‌بسیار محدود و معدود است‌. مثلا فقط‌شاید برای‌شرکت‌در جشنواره‌ها و فستیوال‌ها بوده‌که‌از همه‌کشورها دعوت‌کرده‌اند و از ایران‌هم‌یک‌گروه‌موسیقی‌شرکت‌کرده‌است‌و یا مثلا اگر می‌بینیم‌در کنسرت‌آقای‌شجریان‌خارج‌از کشور افراد زیادی‌شرکت‌می‌کنند اغلب‌ایرانیانی‌هستند که‌در غربت‌بسر می‌برند و دوست‌دارند به‌صدای‌آقای‌شجریان‌گوش‌کنند و شاید افراد بسیار معدودی‌از غیرایرانیان‌در این‌کنسرت‌ها حضور داشته‌باشند که‌تعداد آنها از انگشتان‌یک‌دست‌تجاوز نکند.

*دیدگاه‌شما نسبت‌به‌وضعیت‌کنونی‌موسیقی‌سنتی‌چیست‌؟

**در آن‌دورانی‌که‌برنامه‌گل‌ها به‌وجود آمد و آن‌تیپ‌هنرمندان‌کار می‌کردند دیدگاهها به‌گونه‌یی‌بود که‌به‌جنبه‌مادی‌فکر نمی‌کردند، مثلا شخصی‌مثل‌مرحوم‌پیرنیا می‌آید و ارکستر گل‌ها را راه‌می‌اندازد و یا آقای‌محبوبی‌یا تجویدی‌آهنگ‌های‌به‌یاد ماندنی‌را خلق‌می‌کنند و یا پرویز یاحقی‌آهنگ‌هایی‌می‌سازد که‌دیگر تکرار نمی‌شود ولی‌متاسفانه‌امروز اولین‌سخن‌کسی‌که‌بخواهد کنسرت‌اجرا کند یا کاست‌بزند توجه‌به‌بعد مادی‌کار است‌و این‌نوع‌تفکر ارتباط‌با شنونده‌را قطع‌می‌کند. یعنی‌در آن‌زمان‌هنرمندان‌به‌عشق‌این‌هنر و برای‌دلشان‌کار می‌کردند. مثلا شادروان‌محمودی‌خوانساری‌برای‌پول‌آواز نمی‌خواند و پولی‌نمی‌گرفت‌و در فقر مطلق‌هم‌از دنیا رفت‌، یک‌اتاق‌در نارمک‌به‌وسعت‌40 متر داشت‌و با مادرش‌زندگی‌می‌کرد و همانجا هم‌فوت‌شد ولی‌الان‌رقابت‌مادی‌است‌.

*با صدا و سیما همکاری‌دارید؟

**قبلا همکاری‌داشتم‌ولی‌الان‌هیچ‌گونه‌همکاری‌ندارم‌.

*چرا؟

**بنده‌از سال‌1339 به‌بعد با این‌رسانه‌همکاری‌داشتم‌و در زمان‌انقلاب‌حدود 200 آهنگ‌ساختم‌که‌از همین‌رادیو و تلویزیون‌بارها پخش‌شد، اولین‌آنها آهنگ‌«شهید مطهر» بود که‌برای‌استاد شهید مطهری‌ساختم‌که‌در واقع‌همین‌آهنگ‌من‌شاید در اصل‌باعث‌آزاد شدن‌ موسیقی‌شد که‌شعر آن‌را آقای‌حمید سبزواری‌سروده‌اند.

آهنگ‌دیگری‌نیز ساختم‌به‌نام‌«بوی‌گل‌سوسن‌و یاسمن‌آید... دیو چو بیرون‌رود فرشته‌درآید» که‌خیلی‌معروف‌شد و حتی‌الان‌هم‌در ایام‌دهه‌فجر پخش‌می‌شود کل‌کار این‌آهنگ‌از من‌بود،

آهنگ‌بعدی‌، تو ای‌طراح‌معمار حرم‌برخیز...

سپس‌آهنگی‌با ارکستر و همکاری‌آقای‌جهانبخش‌پازوکی‌ساختم‌که‌در همان‌ایام‌اجرا شد به‌نام‌«به‌لاله‌درخون‌خفته‌، شهید دست‌از جان‌شسته‌»

که‌خلاصه‌تمام‌این‌آثار از صداوسیما مکررا پخش‌شده‌و زحمات‌زیادی‌را در این‌حوزه‌انجام‌دادم‌که‌به‌دلایلی‌که‌اگر در پرده‌باقی‌بماند بهتر است‌.

منبع :وبلاگ محله_ آقای ایرج نظافتی


88/3/4
12:18 ع

هفت دستگاه
استاد ردیف آوازی و تصنیف و ضرب شناس، «عبدالله دوامی» (1359-1270) در خطاب به مجید کیانی یکی از شاگردانش، می گوید : قدما هنگام شب ابتدا شور می نواختند و سپس آواز ها یا دستگاه های دیگر را؛ هنگام روز، اول ماهور می زدند و بعد دستگاه های دیگر را.

استاد کیانی دستگاه ها و آواز ها را از لحاظ روحی و متافیزیکی نیز چنین تعبیر می کند*:

«شور» آغاز شب است و آواز های آن ادامه ی راه و این آغاز هستی و آفرینش است. تلاش است، جستجو است و طلب.

«سه گاه» سپیده دم است. پایان شب و آغاز روشنایی یا آغاز زندگی انسان، آن هم عشق است.

«چهار گاه» برآمدن آفتاب، سرآغاز زندگی، تابش نور، دیدن و شناختن و معرفت است.

«ماهور» آغاز روز، آغاز زندگی، شور و جوانی، غرور و توانگری، بی نیازی، سلحشوری و استغنا است.

«همایون» ادامه ی روز، تداوم زندگی، اتحاد عشق و عاشق و معشوق، توحید است.

«راست پنجگاه» پایان روز است، فرو شدن خورشید و خزان زندگی، سرگشتگی وحیرت است.

«نوا» سرانجام نیایش زندگی و انسان است.سرانجام آهنگ روشنایی و روز که به تاریکی و نیستی می رسد، فقر و فنا است، نوید شبی تازه را می دهد که سرانجام تولدی است تازه و آن تکرار مدار که همان ابتدای آن «شور» است.

*برگرفته از بروشور هفت دستگاه موسیقی ایران_ردیف میرزا عبدالله_سنتور مجید کیانی.


  

88/1/6
2:46 ع

اعمال قدرت در ساحت زبان

50 سال کنترل سیاسی موسیقی در دوره پهلوی(1357-1307)، در عرصه هایی معین و محدود بود: کلام نباید «بودار» باشد، خواننده نباید سرش بوی قرمه سبزی بدهد و باید به اصطلاح «خوشنام» و سر به راه باشد؛ ترانه سرا ها، نصیحت و دلالت شدند به مسیری که شاهراه اصلی آن، تغزل و شیدایی بود، نه اندیشه ای که خدای نکرده به خود آگاهی فردی و اجتماعی منجر شود؛ دست آخر اینکه برنامه ای، اجرایی در مائولیوی(روی حامل صوتی) اجرا نشود که آب به آسیاب دشمنان و منتقدان حکومت بریزد.

هر چند که حکومت پهلوی در 7 سال آخر، زیرکانه به این نتیجه رسیده بود که با نوعی حمایت غیر مستقیم، در لوای چهره عبوس ظاهری و«ممیز صفت»، می تواند از وجود برخی خوانندگان و ترانه سرایان به اصطلاح معترض و انقلابی، در جهت تامین خواسته های خود بهره گیری کند، با این حال در روند انقلاب 1357، موسیقی دانان، سرشت سیاست ستیز خود را بار دیگر ارائه دادند؛ با آگاهی به از دست رفتن تمام فضای کار حرفه ای شان، در محیط های رسانه و اماکن عمومی، نشستند، ‌ساختند، خواندند و با توده های مردم در براندازی حکومت پهلوی مشارکت کردند البته اینها تمام موسیقی دانان نبودند، گروهی مشخص بودند که روی دیگر سیاست ستیزی شان(در قبال رژیم پهلوی)، سیاست زدگی(در تخمین شرایط آینده به نفع خود) بود، بدون اینکه در این تحمل، درباره سرنوشت موسیقی و موسیقیدان نیز اندک اندیشه ای به خرج داده شود.

یکی از بارز ترین وجوه نفوذ سیاست و سیاستگذاران در پیکره حیاتی موسیقی، «وضع الالفاظ» یا نامگذاری است البته زمینه فرهنگی این نفوذ که در سالهای 1357- 1365 نشانه شناسی کامل یک نوع بیماری اجتماعی را آشکار ساخت، حدود 10 سال پیش از سال های 1358- 1357 فراهم شده بود؛ عبارت تازه در آمده«موسیقی سنتی ایران» که ترجمه فرانسوی تراوبسیمائل موزیک بود، پشت جلد کتاب های استادان دانشگاه تهران(دانشکده هنر های زیبا، گروه موسیقی) دیده شد و بعد از آن، آرام آرام، بحث های دامنه داری درباره تفکیک انواع موسیقی در ایران و نامگذاری آنها بر حسب موازین طرح شده از سوی افراد مختلف، به راه افتاد. با این حال،‌قضیه هنوز چندان جدی نشده بود، تا اینکه بعد از صدور حکم تاریخی حلیت موسیقی از سوی رهبر فقید انقلاب در سال 1366، دریچه ای برای تنفس موسیقی- این بار با اولویت موسیقی دستگاه ها و ردیف ها- گشوده شد. جریان فزاینده ای از سوی یکی دو استاد وفا دار به  حفظ میراث گذشتگان، با کمک شاگردان معتقد و متعصب شان به راه افتاد. کار از نامگذاری برای انواع موسیقی های شهری گذشت و به موسیقی های بومی رسید. فضای اجتماع طوری بود که این اصطلاحات، راحت«جا می افتادند» بدون اینکه اندیشه ی پرورده ای پشت آنها باشد: موسیقی سنتی، موسیقی عرفانی، موسیقی ملی، موسیقی نوین، موسیقی مقامی،‌موسیقی نواحی، موسیقی پاپ ایرانی و... حتی اصطلاحات مضحکی نظیر«موسیقی علمی روز»(!) نیز از طرف بعضی مراجع قدرت در تصمیم گیری موسیقی کشور شنیده شد. این «جعل صلاح» و «محال» عبارت ساده موسیقی روز با گرایش به تکنیک ها و ابزار ها ی موسیقی غربی است که در ذهن بعضی مشرق زمینی ها همیشه «علمی» شمرده می شوند. مطالعه ای نه چندان وقت گیر در این اصطلاحات نشان می دهد که اکثریت غریب به اتفاق آنها، غیر حرفه ای، غیر پژوهشی و لاجرم غیر دقیق هستند و انگار زیر سایه ای از حزم و احتیاط و توجیه درست شده اند؛ نه در روند طبیعی ای که ابتدا عمل آزادانه می آید سپس اندیشه متخصصانه کار می کند و بعد از آن، اصطلاح یا واژه، دقیق و ریشه دار، متولد می شود. ترینولوژی موسیقی 30 سال گذشته، از دل موسیقی بیرون نیامده بلکه از بیرون به آن سنجاق شده است.

در بی ریشه بودن و بی حاصلی این اصطلاحات، گواه اینکه در هیچ کدام از کتب و رسالات خطی(و اندک چاپی) موسیقی ما، از دوره های باستان تا همین 40 سال پیش، هیچ یک از این اصطلاحات، حتی برای یک بار هم دیده نمی شود. در حالی که فر هنگ موسیقی ایرانی، مبتنی بر میراث کهن سال است و بیشتر لغات و واژگانش قدمتی بسیار کهن دارند. این اصطلاحات، حتی در زبان و بیان آخرین استادان حاصل سنت قدیم از قاجار (مرتضی نی داوود،صبا شهنازی و...) و شاگردانشان (کسایی، شهناز، بیگجه خانی و...) شنیده نشده است. تفحصی گذرا، ریشه فرهنگی این وضع الالفاظ را به گروهی از تحصیل کردگان مکاتب موسیقی شناسی در حوزه زبان و فرهنگ فرانسه مربوط می کند، اما رواج آن، بی تردید محصول اندیشه ای صرفا سیاسی است که هنر موسیقی را بالذات و مستقل از برچسب ها قبول ندارد و با انواع مارک زدن به آن، سعی در ارائه آن از مجرای خواست های خود دارد. روشن تر از روشن است که موسیقی، هنری است تجریدی و دارای دنیایی انتزاعی و در حالت ساده و خالص خود، هیچ دلالتی بر دنیای خارج از محدوده خود ندارد و با عناصری غیر از خود (نظیر کلام و تصویر) است که دلالت دار و جهت دار می شود.

بدین وسیله، این هنر به ظاهر ساده و به باطن عمیق وپیچیده، از دیدگاه سیاست، کارکردی دوگانه پیدا می کند؛ خطرناک است زیرا نیروی نفوذ عاطفی دارد و چه بسا بیش از کلام فاخر و شیوا، بی خطر است زیرا می توان آن را «جهت دار» کرد و از نیروی تاثیرش کاست، از این راه که عناصر غیر موسیقایی(یعنی هر چه که غیر از صوت و اندیشه مهندسانه آن باشد) ارجح شمرده شوند: کلام، تصویر و خواننده ای که بتواند نقش متکلم وحده را در این نمایش سیاست زده و به ظاهر هنر مندانه، خوب ایفا کند.

بحث درباره وضع الالفاظ یا ترینولوژی جعلی موسیقی 30 سال گذشته ایران، از یکی دو تن صاحب قلمان عرصه موسیقی شروع شده و شاید در دو سه سال آینده به حرکتی بر پایه خرد جمعی پاره ای از اهل موسیقی، تبدیل شود.علت آن است که خیلی ساده، می بینید که این اصطلاحات، گویای ماهیت درونی این موسیقی ها نیست و لباسی است عاریتی و نامناسب و بی مصرف. میراث موسیقایی بسیاری از مناطق ایران را نمی توان «مقامی» نامید زیرا سیستم مقامی در آن موسیقی ها به سختی قابل تبیین است. کیفیت «عرفانی» در موسیقی، فرآیندی درونی است و مضحک است اگر بر صرف وجود دف و نی در هر قطعه مهملی، بخواهند آن را با عنوان «عرفانی» معرفی کنند.«موسیقی ملی ایرانی» وقتی پذیرفته شده است که مورد پسند و شنود تمام اقوام ایرانی باشد؛ نه فقط شهرنشینان نخبه پسند. اینها، بحث هایی است که آهسته آهسته جریان پیدا می کند و خرد جمعی موسیقی دانان که زیر فشار بخشنامه های اداری، سلیقه های هر دم تغییر یابنده اهل سیاست و ترس از وقفه جدی در معیشت و امنیت شان، بالاجبار این اصطلاحت جعلی را پذیرفته اند، بابحث های نظری و نیز اعمال نظر در متن های آینده، در مقاله ها و بروشور آثار موسیقایی، این پیرایه ها را دور خواهد ریخت. هر چند که از سوی سیاست گذاران، داغ اتهام نیز بخورد؛ برای مثالسخنان یک مقام عالی رتبه دولتی در مراسم تجلیل از علیرضا افتخاری خواننده نامی معاصر را می توان ذکر کرد که در حضور بسیاری از پیشکسوتان موسیقی، فرموده بود: «ما دارای سنت ها و مفاخری بودیم که در طول تاریخ، توسط دسیسه خنیا گران از بین رفته است».*(2)در حالی که یک مطالعه در حد دانشجویی در تاریخ ایران، درست عکس این مدعا را ثابت می کند. خنیاگران، که از آنها، نوازنده و خواننده و نغمه پرداز(و حتی سازنده آلات موسیقی مورد استفاده خود) مراد می شود، با تحمل دربه دری، بی سامانی و تحقیر استخوان سوز، حاملان سنت های زیبای انسانی و آیین هایی بودند که طی همان تاریخ، توسط دسیسه معاندان به قدرت رسیده شان از بین رفته است. آنها برای این امانتداری دشوار و پر رنج هیچ اجر و مزدی نداشتند و زندگی شان را هم از دست می دادند.

هنوز هم بشارت دهنده نوروز ما، همان حاجی فیروز های سیاه چرده و پا برهنه اند؛ هنوز هم موسیقی نوازان در حوزه های موسیقی بومی و روستایی ما با عناوین تحقیر کننده خوانده می شوند و از حقوق انسانی و مادی بهره ندارند؛ هنوز هم صدا و سیما از نشان دادن ساز و نوازنده اکراه دارد و در عوض نشان دادن منقل و وافو بلا اشکال است؛ هنوز هم در ردیف بودجه نهاد های دولتی ما هیچ محلی برای پژوهش های موسیقی نیست؛ هنوز هم فرزندان موسیقی دانان ما در اجتماع، شغل پدران و مادران خود را به راحتی و آسودگی نمی توانند ابراز کنند و هنوز هم، در بر همان پاشنه ای می چرخد که تاکنون چرخیده است.

 

پی نوشت ها

1.تاریخ موسیقی ایران، حسن مشحون، ص282-280

2.مجله هنر موسیقی، ش73، ص 3-2

 


  

87/12/15
12:33 ع

دریچه ای برای تنفس موسیقی

گذری بر فراز و فرود موسیقی در فرهنگ و جامعه مذهبی ایران

سید علیرضا میر علینقی/نشریه حضور، ویژه سی امین سالگرد انقلاب

 

حسین علیزاده و محمد رضا لطفی

 

ارتباط بین موسیقی با سیاست از حوزه هایی است که بیشتر وارد بحث شفاهی و بسیار کمتر وارد اسناد نوشتاری شده است. در ایران، باید بسیاری از اسناد آن را در آرشیو های مربوط به زمان های بسیار نزدیک جست. از زمانی که اولین دولت مدرن در ایران، با روحیه ی نظامی گری، روی کار آمد و در 16 سال حکومت مطلقه،‌توسط مشاوران کار آزموده ای که داشت، ‌به  میزان نفوذ موسیقی در ذهن عامه مردم پی برد و سعی کرد برای آن، سیاستی بیندیشد که تسهیل و تسریع در اهداف «دولت علیه» را در پی داشته باشد.نکته مهم،جنبه رسانه ای موسیقی است که عمل و عکس العمل اهل سیاست را چه با کلام و چه بدون کلام بر می انگیزد. البته این وجه « کلام وار» موسیقی است که بیشتر مورد توجه سیاستمداران و سیاستگذاران قرار می گیرد. آهنگساز «و نوازندگان» در این منظر، مورد توجه نیستند و نقش آنها از حد یک کاتالیزور فراتر نمی رود. سیاستگذاران جامعه چهل تکه و در هم جوش ایرانی، از چهارده قرن پیش تا کنون، اکثرا درگیر با همین نوع انتخاب بوده اند. تنها بخش شریعتمدار نظام های سیاسی در ایران بوده که جنبه های کارکرد گرایانه موسیقی بی کلام را نیز می شناخته، توجه کافی و وافی به مقصود خویش داشته و نسخه آن را هم پیچیده است چرا که شریعت گذاران، به عنوان افرادی که بیش از دیگر اقشار آگاه و حاکم، در لایه لایه زندگی مردم بوده اند نمی توانند و نباید به این کارکرد عاطفی و احساسی ژرف بی توجه باشند و ارباب نغمه را این طور به حال خود رها کنند.در این مقاله نخست دور نمایی از منظر تاریخی برخورد با موسیقیدانان در فرهنگ ایرانی ارائه می شود و بعد، به طور مختصر،‌برخورد موسیقی با سیاست در سال های اخیر، در عرصه زبان و «وضع الفاظ» موسیقایی مورد بررسی قرار می گیرد.

از منظر تاریخ

در تقسیم بندی های تاریخ نویسی معاصر، دوره دو هزار و چند صد ساله تاریخ، مجموعه دائم الیغیری به نام «ایران» را به چند دوره تقسیم کرده اند : باستان(از نخستین حکومت ها تا انقراض ساسانیان)، قدیم(که به سه دوره تقسیم می شود: از ورود اسلام به ایران تا حمله مغول، از مغول تا صفویه و از صفویه تا اوایل قاجاریه) و معاصر (که از ابتدای دوره ی فتحعلیشاه آغاز می شود و به سال های اخیر ختم می شود). تعدادی از مورخان، علت این پراکندگی، انقطاع و فقدان را، آشوب دائم تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران دانسته اند و اقلیتی، تحریم های مذهبی برآمده از شریعت اسلام را عامل آن می دانند. با توجه به اینکه نباید بحث در منظر تاریخی، وجه غالب این مقاله باشد، به طور خلاصه باید گفت که وضعیت موسیقی در ادوار مختلف تاریخ ایران به طور مستقیم و دائم، بیش از اینکه زیر سلطه احکام نخبگان مذهبی باشد،بیشتر تحت تاثیر خواست و اعمال قدرت عوام مذهبیون بوده، که موسیقی و موسیقیدان را پیوسته به حالتی واقع در موقعیت تحقیر رو به انکار، خواسته و از آنها استفاده ابزاری کرده اند. تحقیقات بیان می کند که نشانه شناسی این نوع رفتار، بیش از آنکه دینی و «اسلامی» باشد، بسیار عرفی و ایرانی است و سابقه آن به سال ها پیش از ظهور اسلام بر می گردد. نگاهی به وضعیت موسیقی و موسیقیدان در کشور های اسلامی(چه در حوزه هایی که بنای رفتارشان از بن، مبتنی بر نفی و طرد موسیقی است و چه در حوزه هایی که تولید انواع موسیقی در اوج شکوفایی است)، نشان می دهد که موقعیت این هنر در ایران، چه اندازه از سرشت متضاد و غیر قابل پیش بینی و دوگانگی ژرفی برخوردار است و مشابهی در هیچ کدام از کشور های شرقی و غربی ندارد. نکته ی دیگر اینکه تنها بخش محدودی از این موضع گیری ریشه دار تاریخی و وابسته به عظمت ناخود آگاه جمعی، از طریق ارباب سیاست به ظهور می رسد و نظر به ضدیت پنهان و همیشگی «ملت» با دولت های حاکمه شان، نمی توان خواست ها و اعمال اهل سیاست را تابعی مستقیم از خواست توده های مردم پنداشت و از آنها نتیجه گیری کرد. افرادی که در سال های قبل از انقلاب زندگی کرده اند، خوب به یاد دارند که در زمان حکومت لاتیک پهلوی ها، با آن همه آزادی عمل و امکانات برای رشد موسیقی در بخش دولتی و خصوصی، بیشتر طبقات مختلف مردم عملا نسبت به این هنر، نظر خوشی نداشتند و موضع عوام الناس، در قبال این هنر و عاملانش،اگر از امروز، بسته تر و خشک تر نبود(که نیست)، حد اقل باز تر و انعطاف پذیر تر هم نبود. تعداد قابل توجه سازهایی که در حال حاضر در منازل طبقات مختلف مردم پیدا می شود، 40 سال پیش، از امور غریب و غیر قابل تصور به شمار می رفت.

با این فرض می توان رابطه موسیقی دان ها با سیاست روزگار خود را برآیندی از ارتباط با مردم با حاکمیت و با مردم و حاکمیت دانست. این «ارتباط» (و گاهی باید گفت : بی ارتباطی)، یک سنجه ثابت و بدون تغییر داشته است و آن بی ارجی به معنی نابودی کامل یا حذف آن نبوده، حتی دیده شده و می شود که معاندان رشد موسیقی، از کاربرد ها و نیروی نفوذ آن نهایت استفاده را می برند و همان طور که لزومی نمی بینند پاره ای از نیروهای شر یا فساد را از صحنه ی جامعه حذف کنند، به موسیقی نیز با همین دیده می نگرند.

در این رکود مرگبار و موقعیت مرداب وار، پاره ای از خشونت ها اجتناب ناپذیر می شوند؛ زیرا هیچ پشتوانه محکم عرفی،اخلاقی، مذهبی و اجتماعی برای دفاع از حیثیت و مایملک این طبقه از هنرمندان، در تاریخ ما تدارک نشده است. نمونه آن، موضع گیری شاه طهماسب صفوی در قبال طبقه موسیقی دان است. این شاه صفوی که در 20 سالگی از «شراب خواری و منهیات دیگر توبه کرد»، کوشش خود را مصروف امور دینی برای احکام شرع کرد و (طی 53 سال سلطنت) خود را به شنیدن داستان و قصه سرگرم می داشت. وی نواختن و ساختن هر نوع ساز غیر از سرنا و نقاره خانه دربار همایونی را منع کرد و یکی ا زموسیقی دانان زمان خود را به جرم ملازمت با فرزندش سلطان حیدر میرزا به دار آویخت.(*1)

آخرین نشانه های این پریشان روزگاری و عدم امنیت، در دوره قاجار را در رفتار شاهزاده فتح الله میرزا شعاع السلطنه با غلامحسین درویش معروف به درویش خان(1305-1251ش) خوانده ایم. درویش خان، استاد تار و سه تار و نواپرداز خوش قریحه ای که از روشن فکری و ترقی خواهی نیز بهره داشت، از وضعیت برده وار و معیشت تنگ خود در دربار شعاع السلطنه ناراضی بود و برای بهبود وضع مادی خود،‌دعوت دیگر اعیان را نیز برای نوازندگی در مجالس آنها پذیرفت. این «نا فرمانی» به پر قبای شاهزاده که خود کباده شعر و ادب و موسیقی می کشید و بدان تفاخر داشت، برخورد و دستور قطع انگشتان استاد زمانه را داد. دفعه اول با وساطت ابوالقاسم خان کمال السلطنه(فوت:1304ش) پزشک دربار مظفری و پدر شاگرد سوگلی درویش: ابوالحسن صبا(1336-1282)، قضیه فیصله پیدا کرد و دفعه دوم، شاهزاده یکی از نوکرانش را فرستاد که دروش خان را تحت الحفظ بیاورد و حکم همایونی اجرا شود. موسیقی دان نابغه قضیه را به فراست دریافت، فرستاده شاهزاده را دست به سر کرد و از راهی به بیرون از خانه گریخت و در سفارتخانه دولت انگلستان پناه گرفت. پنجه ملیح و قریحه او مورد پسند سفیر و خانواده اش افتاد و در نهایت، برات آزادی موسیقی دان بی پناه، به پنجه مقتدر بریتانیای کبیر در ایران، اخذ شد. درویش خان به او گفته بود: «درست است که من سیه چرده هستم ولی برده نیستم. از این گذشته، مدتی است که برده فروشی ممنوع شده است». شاید این اولین اعتراضی است که از زبان یک موسیقی دان، در اعتراض به خودکامگی دائمی در این ملک، ابراز شده و به قلم موسیقی دانی دیگر، نوشته شده و باقی مانده است.عارف قزوینی(1311-1259ش)، شاعر و تصنیف خوان، خواننده خوشنویس و روشنفکر معترض به نظام قاجار، معروف به صدای مشروطیت ایران،اعتراض خود را به نحوی شدیدتر بیان کرده و در خاطراتش به قلم خود، ‌نوشته است. زمانی که اتابک امین السلطان،‌ می خواست او را در زمره نوکران در بار خویش قرار درآورده و روضه خوان مخصوص خود گرداند عارف جوان و عصیانگر، نه می خواست نوکر دربار شود و نه ازصدایش برای روضه خوانی استفاده کند.


  

87/11/20
12:1 ع

هجرت

این فصل را با من بخوان باقی فسانه است

این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است


شبگیر غم بود و شبیخون بلا بود

هر روز عاشورا و هر جا کربلا بود


قابیلیان بر قامت شب می تنیدند

هابیلیان بوی قیامت می شنیدند


جان از سکوت سرد شب دلگیر می شد

دل در رکاب آرزو ها پیر می شد


امید ها در دام حرمان درد می شد

بازار گرم عاشقی ها سرد می شد


دیدم، شبان خفته را تبدار دیدم

بر خفته ی شب، شبروی بیدار دیدم


مرید صفای صحبت آیینه دیده

از روزن شب، شوکت دیرینه دیده

 

مردی حوادث، پایمال همت او

عالم ثناگوی جلال همت او

 

مردی نهان با روح، هم پیمان نشسته

مردی به رنگ نوح در طوفان نشسته

 

مردی به مردی دشنه بر بیداد بسته

در خامشی ها قامت فریاد بسته

 

مردی تذرو کشته را پرواز داده

اسلام را در خامشی آواز داده

 

کای عالمی آشفته چند آشفتن تو

گیتی فسرد از فتنه تا کی خفتن تو

 

ابر و نباریدن چه رنگ است این چه رنگ است

تیغ و نبرّیدن چه ننگ است این چه ننگ است

 

یاد احد یاد بزرگی ها که کردیم

آن پهلوانی ها، سترگی ها که کردیم

 

شبگیر ما در روز خیبر یاد بادا

قهر خدا در خشم حیدر یاد بادا...

علی معلم دامغانی

علی معلم دامغانی


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لیلا شهریاری[2]
 

به حرص ار شربتی خوردم، مگیر از من که بد کردم/بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا!


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
صفحات اختصاصی
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ