سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/1/6
2:46 ع

اعمال قدرت در ساحت زبان

50 سال کنترل سیاسی موسیقی در دوره پهلوی(1357-1307)، در عرصه هایی معین و محدود بود: کلام نباید «بودار» باشد، خواننده نباید سرش بوی قرمه سبزی بدهد و باید به اصطلاح «خوشنام» و سر به راه باشد؛ ترانه سرا ها، نصیحت و دلالت شدند به مسیری که شاهراه اصلی آن، تغزل و شیدایی بود، نه اندیشه ای که خدای نکرده به خود آگاهی فردی و اجتماعی منجر شود؛ دست آخر اینکه برنامه ای، اجرایی در مائولیوی(روی حامل صوتی) اجرا نشود که آب به آسیاب دشمنان و منتقدان حکومت بریزد.

هر چند که حکومت پهلوی در 7 سال آخر، زیرکانه به این نتیجه رسیده بود که با نوعی حمایت غیر مستقیم، در لوای چهره عبوس ظاهری و«ممیز صفت»، می تواند از وجود برخی خوانندگان و ترانه سرایان به اصطلاح معترض و انقلابی، در جهت تامین خواسته های خود بهره گیری کند، با این حال در روند انقلاب 1357، موسیقی دانان، سرشت سیاست ستیز خود را بار دیگر ارائه دادند؛ با آگاهی به از دست رفتن تمام فضای کار حرفه ای شان، در محیط های رسانه و اماکن عمومی، نشستند، ‌ساختند، خواندند و با توده های مردم در براندازی حکومت پهلوی مشارکت کردند البته اینها تمام موسیقی دانان نبودند، گروهی مشخص بودند که روی دیگر سیاست ستیزی شان(در قبال رژیم پهلوی)، سیاست زدگی(در تخمین شرایط آینده به نفع خود) بود، بدون اینکه در این تحمل، درباره سرنوشت موسیقی و موسیقیدان نیز اندک اندیشه ای به خرج داده شود.

یکی از بارز ترین وجوه نفوذ سیاست و سیاستگذاران در پیکره حیاتی موسیقی، «وضع الالفاظ» یا نامگذاری است البته زمینه فرهنگی این نفوذ که در سالهای 1357- 1365 نشانه شناسی کامل یک نوع بیماری اجتماعی را آشکار ساخت، حدود 10 سال پیش از سال های 1358- 1357 فراهم شده بود؛ عبارت تازه در آمده«موسیقی سنتی ایران» که ترجمه فرانسوی تراوبسیمائل موزیک بود، پشت جلد کتاب های استادان دانشگاه تهران(دانشکده هنر های زیبا، گروه موسیقی) دیده شد و بعد از آن، آرام آرام، بحث های دامنه داری درباره تفکیک انواع موسیقی در ایران و نامگذاری آنها بر حسب موازین طرح شده از سوی افراد مختلف، به راه افتاد. با این حال،‌قضیه هنوز چندان جدی نشده بود، تا اینکه بعد از صدور حکم تاریخی حلیت موسیقی از سوی رهبر فقید انقلاب در سال 1366، دریچه ای برای تنفس موسیقی- این بار با اولویت موسیقی دستگاه ها و ردیف ها- گشوده شد. جریان فزاینده ای از سوی یکی دو استاد وفا دار به  حفظ میراث گذشتگان، با کمک شاگردان معتقد و متعصب شان به راه افتاد. کار از نامگذاری برای انواع موسیقی های شهری گذشت و به موسیقی های بومی رسید. فضای اجتماع طوری بود که این اصطلاحات، راحت«جا می افتادند» بدون اینکه اندیشه ی پرورده ای پشت آنها باشد: موسیقی سنتی، موسیقی عرفانی، موسیقی ملی، موسیقی نوین، موسیقی مقامی،‌موسیقی نواحی، موسیقی پاپ ایرانی و... حتی اصطلاحات مضحکی نظیر«موسیقی علمی روز»(!) نیز از طرف بعضی مراجع قدرت در تصمیم گیری موسیقی کشور شنیده شد. این «جعل صلاح» و «محال» عبارت ساده موسیقی روز با گرایش به تکنیک ها و ابزار ها ی موسیقی غربی است که در ذهن بعضی مشرق زمینی ها همیشه «علمی» شمرده می شوند. مطالعه ای نه چندان وقت گیر در این اصطلاحات نشان می دهد که اکثریت غریب به اتفاق آنها، غیر حرفه ای، غیر پژوهشی و لاجرم غیر دقیق هستند و انگار زیر سایه ای از حزم و احتیاط و توجیه درست شده اند؛ نه در روند طبیعی ای که ابتدا عمل آزادانه می آید سپس اندیشه متخصصانه کار می کند و بعد از آن، اصطلاح یا واژه، دقیق و ریشه دار، متولد می شود. ترینولوژی موسیقی 30 سال گذشته، از دل موسیقی بیرون نیامده بلکه از بیرون به آن سنجاق شده است.

در بی ریشه بودن و بی حاصلی این اصطلاحات، گواه اینکه در هیچ کدام از کتب و رسالات خطی(و اندک چاپی) موسیقی ما، از دوره های باستان تا همین 40 سال پیش، هیچ یک از این اصطلاحات، حتی برای یک بار هم دیده نمی شود. در حالی که فر هنگ موسیقی ایرانی، مبتنی بر میراث کهن سال است و بیشتر لغات و واژگانش قدمتی بسیار کهن دارند. این اصطلاحات، حتی در زبان و بیان آخرین استادان حاصل سنت قدیم از قاجار (مرتضی نی داوود،صبا شهنازی و...) و شاگردانشان (کسایی، شهناز، بیگجه خانی و...) شنیده نشده است. تفحصی گذرا، ریشه فرهنگی این وضع الالفاظ را به گروهی از تحصیل کردگان مکاتب موسیقی شناسی در حوزه زبان و فرهنگ فرانسه مربوط می کند، اما رواج آن، بی تردید محصول اندیشه ای صرفا سیاسی است که هنر موسیقی را بالذات و مستقل از برچسب ها قبول ندارد و با انواع مارک زدن به آن، سعی در ارائه آن از مجرای خواست های خود دارد. روشن تر از روشن است که موسیقی، هنری است تجریدی و دارای دنیایی انتزاعی و در حالت ساده و خالص خود، هیچ دلالتی بر دنیای خارج از محدوده خود ندارد و با عناصری غیر از خود (نظیر کلام و تصویر) است که دلالت دار و جهت دار می شود.

بدین وسیله، این هنر به ظاهر ساده و به باطن عمیق وپیچیده، از دیدگاه سیاست، کارکردی دوگانه پیدا می کند؛ خطرناک است زیرا نیروی نفوذ عاطفی دارد و چه بسا بیش از کلام فاخر و شیوا، بی خطر است زیرا می توان آن را «جهت دار» کرد و از نیروی تاثیرش کاست، از این راه که عناصر غیر موسیقایی(یعنی هر چه که غیر از صوت و اندیشه مهندسانه آن باشد) ارجح شمرده شوند: کلام، تصویر و خواننده ای که بتواند نقش متکلم وحده را در این نمایش سیاست زده و به ظاهر هنر مندانه، خوب ایفا کند.

بحث درباره وضع الالفاظ یا ترینولوژی جعلی موسیقی 30 سال گذشته ایران، از یکی دو تن صاحب قلمان عرصه موسیقی شروع شده و شاید در دو سه سال آینده به حرکتی بر پایه خرد جمعی پاره ای از اهل موسیقی، تبدیل شود.علت آن است که خیلی ساده، می بینید که این اصطلاحات، گویای ماهیت درونی این موسیقی ها نیست و لباسی است عاریتی و نامناسب و بی مصرف. میراث موسیقایی بسیاری از مناطق ایران را نمی توان «مقامی» نامید زیرا سیستم مقامی در آن موسیقی ها به سختی قابل تبیین است. کیفیت «عرفانی» در موسیقی، فرآیندی درونی است و مضحک است اگر بر صرف وجود دف و نی در هر قطعه مهملی، بخواهند آن را با عنوان «عرفانی» معرفی کنند.«موسیقی ملی ایرانی» وقتی پذیرفته شده است که مورد پسند و شنود تمام اقوام ایرانی باشد؛ نه فقط شهرنشینان نخبه پسند. اینها، بحث هایی است که آهسته آهسته جریان پیدا می کند و خرد جمعی موسیقی دانان که زیر فشار بخشنامه های اداری، سلیقه های هر دم تغییر یابنده اهل سیاست و ترس از وقفه جدی در معیشت و امنیت شان، بالاجبار این اصطلاحت جعلی را پذیرفته اند، بابحث های نظری و نیز اعمال نظر در متن های آینده، در مقاله ها و بروشور آثار موسیقایی، این پیرایه ها را دور خواهد ریخت. هر چند که از سوی سیاست گذاران، داغ اتهام نیز بخورد؛ برای مثالسخنان یک مقام عالی رتبه دولتی در مراسم تجلیل از علیرضا افتخاری خواننده نامی معاصر را می توان ذکر کرد که در حضور بسیاری از پیشکسوتان موسیقی، فرموده بود: «ما دارای سنت ها و مفاخری بودیم که در طول تاریخ، توسط دسیسه خنیا گران از بین رفته است».*(2)در حالی که یک مطالعه در حد دانشجویی در تاریخ ایران، درست عکس این مدعا را ثابت می کند. خنیاگران، که از آنها، نوازنده و خواننده و نغمه پرداز(و حتی سازنده آلات موسیقی مورد استفاده خود) مراد می شود، با تحمل دربه دری، بی سامانی و تحقیر استخوان سوز، حاملان سنت های زیبای انسانی و آیین هایی بودند که طی همان تاریخ، توسط دسیسه معاندان به قدرت رسیده شان از بین رفته است. آنها برای این امانتداری دشوار و پر رنج هیچ اجر و مزدی نداشتند و زندگی شان را هم از دست می دادند.

هنوز هم بشارت دهنده نوروز ما، همان حاجی فیروز های سیاه چرده و پا برهنه اند؛ هنوز هم موسیقی نوازان در حوزه های موسیقی بومی و روستایی ما با عناوین تحقیر کننده خوانده می شوند و از حقوق انسانی و مادی بهره ندارند؛ هنوز هم صدا و سیما از نشان دادن ساز و نوازنده اکراه دارد و در عوض نشان دادن منقل و وافو بلا اشکال است؛ هنوز هم در ردیف بودجه نهاد های دولتی ما هیچ محلی برای پژوهش های موسیقی نیست؛ هنوز هم فرزندان موسیقی دانان ما در اجتماع، شغل پدران و مادران خود را به راحتی و آسودگی نمی توانند ابراز کنند و هنوز هم، در بر همان پاشنه ای می چرخد که تاکنون چرخیده است.

 

پی نوشت ها

1.تاریخ موسیقی ایران، حسن مشحون، ص282-280

2.مجله هنر موسیقی، ش73، ص 3-2

 


مشخصات مدیر وبلاگ
 
لیلا شهریاری[2]
 

به حرص ار شربتی خوردم، مگیر از من که بد کردم/بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا!


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
صفحات اختصاصی
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ