86/4/4
4:17 ع
چقدر زود گذشت....
وبلاگم با همه ی بدی هاش و بی فایده گی هاش یک ساله شد.
یه روزگاری نمی تونستم به کلاس ویولن برم اون زمان بود که به فکر ساخت این وبلاگ افتادم. اون زمان بود که درک کردم-عجب دردیست دور از یار بودن- وتصمیم گرفتم با نوشتن این وبلاگ هم خودم رو وادارکنم که دست از تلاش برندارم، هم اگر قابل بوده باشم باری رو از رو دوش خسته ای بردارم
و گامی بر دارم در جهت بهبود اوضاع
موسیقی ایران. نمی دونم نظر شما چیه. توی این یک سال حداکثر
شاید 1 یا 2 نفر بودن که نظر واقعی و جامع و مربوط به موضوع این وبلاگ رو ارائه دادند.نمی دونم...تا حالا واقعا تونستم بهتون کمک کنم یا نه.به نظر خودم نه، نتونستم
.
ویولونیست ایرانی با یه هدف مقدس شروع شد، یه هدف متعالی. امید که بتونه به هدفش برسه...
آیا ویولونیست ایرانی :
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید...
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند...
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد ...
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
و
همه ی درد من این است که می پندارم
دیگر ای دوست من دوست نداری باشم
به حرص ار شربتی خوردم، مگیر از من که بد کردم/بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا!