86/7/11
11:45 ص
نوای درویشخان باصدای بوق اتومبیل مظفرالدینشاه گم شد
فاطمه علیاصغر
نخستین تصادف رانندگی ایران
در پاییز سال 1305 هجری قمری
میان اتومبیل مظفرالدین شاه و درشکه درویشخان نوازنده
اتفاق افتاد
نوای درویشخان نوازنده در صدای بوق اتومبیل مظفرالدین شاه گم شد
صدای برخورد شیهه اسبان درشکه درویشخان نوازنده با چرخهای اتومبیل بنز آلمانی مظفرالدین شاه، در شهر پیچید و آرامش کوچه پسکوچههای پر از اقاقی تهران درهم فرو ریخت و رنگ از رخ فرفرههای هشت رنگ بچههای مشغول بازی در خیابان سپه پرید.
نخستین تصادف رانندگی در پاییز سال 1305 هجری قمری به وقوع پیوست و سرانجام تکنولوژی نوین و پدیده نوظهور اتومبیل نخستین قربانی خود را از میان فرهیختهترین مردان ایران گرفت. شوفر فرنگی مظفرالدین شاه که همراه اتومبیل به ایران فرستاده شده بود بر اثر بیاحتیاطی، درویشخان نوازنده را محکوم کرد به سکوت ابدی.
و خیابان سپه که جز نخستین خیابانهای سنگفرش شده تهران قدیم بود به خون درویشخان آغشته و نوای دلکش مردی که تار او دلهای خسته و عاشق را تا ملکوت میبرد، برای همیشه خاموش شد. هر چند این خونبهای بزرگی بود برای بنیانگذاری نخستین قوانین راهنمایی و رانندگی در تهران!
پس از این واقعه بود که سرتیپ «درگاهی» آییننامهای به نام نظامنامه درشکه های عمومی تهیه کرد و نخستین نظامنامه عبور و مرور تدوین شد.
در این نظامنامه تمامی مقررات مربوط به رانندگی انواع وسایل نقلیه درج شده بود که تنها 20 رقم از علایم راهنمایی _ رانندگی را دربرمیگرفت.
در این سال همچنین گواهینامهها نیز درجهبندی شده و سه نوع گواهینامه صادر شد.
وزیرالوزراء نیز بعد از آن دستور داد که اداره پلیس نظمیه، شعبهای به نام «وسائط ناقله» تاسیس کند که مقرش در خیابان باب همایون بود. ایجاد این تشکیلات در تهران همه در مقابل خونبهای مردی بود که حتی سیمهای تار سنتی او قادر نبود رازهای گلوی دل آشفتهاش را بنوازد و از آن رو بود که او سیمی به تارش افزود تا شاید رویاهای عاشقانهاش دل شبهای تار را روشن کند.
مردی که درد زمان پراضطراب خود را میفهمید، این گونه در خیابانهای خلوت شهر تهران که اتومبیلها سرعت بالایی نداشتند، در یک چهارراه، که حتی یک چراغ راهنمایی هم نداشت، مرگ را تجربه کرد.
مردی که ضرب را وارد موسیقی یکنواخت سنتی کرد تا شاید این تحول در موسیقی دل ایرانی را برای همیشه در پیچ و خم نوای آن نگه دارد، او که آهنگ ضربی با نام پیشدرآمد را وارد موسیقی ایران کرد سالها این آهنگ سرمشق و راهبر، نوازندههای تار بود، در شهری که حتی 10 نفر پاسبان نداشت که کار عبور و مرور را انجام دهند. بعد از این واقعه نامنتظر بود که تعداد پاسبانها افزایش یافت و سرانجام پاسبانها در چهارراهها با بازوبند سفید و چراغ راهنمایی بر دوش دیده شدند که با دست رنگ چراغها را تغییر میدادند.
درویشخان حتی هنگام مرگ نیز تحول در تاریخ معاصر تهران به وجود آورد. زیرا مرگ او تلنگری برای تغییر وضع قوانین رانندگی بود تا دیگر بار مردم شاهد این حوادث دلخراش نباشند.
آن زمان هیچ کس نمیتوانست تصور کند روزی در تهران فرا خواهد رسید که صدها نفر بر اثر تصادف و رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی جان خود را از دست دهند.
درویشخان نابغه موسیقی ایران بود که در فضای استبداد و بیقانونی زیر چرخهای اتومبیل مظفرالدین شاه رفت، تا شاید با وضعیت قوانین، بنیاد مرگهای ناشی از تصادف رانندگی برای همیشه در تهران ریشهکن شود.
او که دغدغههای زمان پیرش کرده بود و خط سنگین شده تاریخ را از حرکت به سوی صنعت و تکنولوژی درک میکرد؛ خود قربانی صنعت جدید شد در حالی که در خاطر هیچ کس خطور نمیکرد که این وسیله که تا این اندازه جذاب و هیجانآور است، بتواند مرگ را به ارمغان آورد. ولی مرگ، ارمغان تحفه فرنگ مظفرالدین شاه به درویش خان بود که او را برای همیشه ساکن گورستان ظهیرالدوله کرد تا سمفونی سکوت را مرور کند هر شب و هر روز.
درویشخان تحصیل کرده دارالفنون بود و خط موسیقی و نواختن شیپور و طبل کوچک را در همین مکان و در نزد استاد حسینقلیخان فرا گرفت و خود نیز ابتکارات بسیاری را در موسیقی ایرانی گنجاند.
اما نتوانست هیچگاه غم خود را پنهان کند از شهری که داشت پر از چراغهای نئون میشد و ترافیک چون یک گیاه خزنده تمام شهر را میپوشاند، چراغ موشی و بلال فروشی و نذری پزون کنار باغهای چنار از یاد میرفت و جای آن توسعه چون چتری برفراز آسمان شهر گسترده میشد و دود اتومبیلهای شهر، شمردن ستارهها روی پشتبام خانهها را به افسانه بدل میکرد.
بدینسان بود که شهر فرنگی آمد و درویشخان گاوی که مردم کهنسال تهران هنوز به یادش میآورند؛ با کشکول و منتشا و لباس درویشی که در باغهای تهران میگشت و تغییرات نامنتظر شهر را در گوش مردم زمزمه میکرد؛ از یادها رفت.
او تار 6 سیمی درویشخان را در دست گرفته بود و میخواست برود به سوی غروب سرخ فام شهر، در حالی که پشت سر او، شهر را هجوم اتومبیلها فرا گرفته بود.
منبع : پایگاه خبری هنر ایران
به حرص ار شربتی خوردم، مگیر از من که بد کردم/بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا!